کانون فرهنگی هنری شهدا

وبلاگ کانون شهدا

کانون فرهنگی هنری شهدا

وبلاگ کانون شهدا

کانون فرهنگی هنری شهدا
تبلیغات
طلوع حق شبکه اعزام سخنران و استاد عمار

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گلزارشهدا» ثبت شده است

محمدرضا ترابی

ولادت

شهادت

عملیات

محل شهادت

1346

21/11/1364

والفجر8

اروندکنار

متن وصیتنامه

بسم ا... الرحمن الرحیم

« من المومنین رجال صدقوا ما عاهدواا... علیه فمنهم من قضی نحبه و نهم من ینتظر و ما لوا تبدیلا» ( قرآن کریم) از مومنین مردانی هستند که صادقانه به آنچه با خدای خویش عهد بسته بودند وفا کردند و پس برخی از آنان شربت شهادت نوشیدند و برخی دیگر در انتظار شهادتند و تغییر رأی عهد ندادند . درود و رحمت خدا بر آنان که با خدای خود عهد بستند و خلاف عهد و شکست پیمان نکردند. « ان ا... یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفاً کأنهم بنیان» مرصوص، خدا آن مومنان را که در صف جهاد با کافران مانند سدی آهنین همدست و پایدارند دوست دارد. خداوندا خالقا معبودا تو را شکر و سپاس می کنم که به آخرین آرزویم یعنی آمدن به جبهه و جنگیدن با بعثیون خون آشام کافر می باشد رسیدم اکنون که خالق بی شریک این توفیق و سعادت دوباره نصیبم گشت و به ندای امام بزرگوار لبیک گفتم خدایا خودت به راز دلم آگاهی که با چه شور و علاقه ای وارد صحنه پیکارگران و کفرستیزان لشکر جندا ... شدم مانند عاشقی که به معشوقش می رسد. خدایا این جان را تو به من بخشیدی و دانم که لیاقت بندگیت را ندارم تا شکر نعمت هایت را به جا آورم ولی این دعا را می نمایم امیدوارم که به اجابت برسد آن این است که چون مولایم حضرت علی (ع) مرگم را شهادت در راهت قرار دهی و اما سلام بر تو ای پدرم امیدوارم که خداوند این آخرین عمر شما را عاقبت به خیر گرداند و اگر شهادت که یک سعادت است نصیبم گشت ناراحت نشوید و به یاد بیاورید از سرور آزادگان حضرت امام حسین (ع) آن موقعی که آمد به بالین جوان ناکامش حضرت علی اکبر  سر جوانش را در بغل گرفت و عرض کرد الهی با تو آن عهدی که کردم آن چنان کردم و چنین رعنا جوانی را فدای امت جدم کردم.

و سلام به تو ای مادرم مادر مهربان و رنج کشیده و زحمت دیده ام مادرجان امیدوارم که مرا عفو کرده باشی و حلال نمائی آفرین بر تو ای قهرمان مادر که چه شبها تا صبح در تربیت من نخوابیدی و مرا ماهرانه پروردی امیدوارم که از شهادت من ناراحت نشوی و در سوگ من گریه و زاری نکنی بیاد آوری مادر وهب نوجوانان که فرزند خود را برای یاری عزیزان فاطمه به میدان روانه کرد پس از آنکه کافران جوانش را شهید کردند و سر آن را به طرف مادرش پرتاب کردند و آن مادر غیرتمند سر فرزند خود را گرفت و دوباره به طرف سپاه کفر پرتاب کرد و گفت من سری را که در راه خدا دادم پس نخواهم گرفت مادرم امیدوارم که شما یک الگو باشید و دیگر پیامم به برادرم می باشد، برادرم نور چشمم از تو می خواهم که درست را بخوانی و راهم را ادامه دهی و سنگرم را خالی نگذاری و دیگر پیامم به همسرم می باشد همسرم از تو می خواهم که مرا ببخشید و حلالم نمائید در تربیت فرزندم بکوشید و او را زینب گونه نگهداری و پرورش دهید و به برادرانی یا هرکسی که از من طلب یا بدهی دارد چنانچه که نگوید خودش مدیون است.

 

وسلام علیکم و رحمته ا... و برکاته

محمد رضا ترابی  مورخه 9/11/64

التماس دعا از همه شما

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۹ ، ۱۱:۱۴

متن وصیتنامه

بارالها: حال که به من حقیر توفیق رادیی که به جبه بیام و با خصم کافر به ستیز درآیم لحظاتی پیش به آغاز عملیات نمانده است به من توفیق حرکت به سوی جهادی که که پر از معنویت است عنایت کن.

بار خدایا: در این لحظات، در این طلاتم فکری کمکمان کن که هر چه با اخلاصتر حرکت کنم.

خدایا: اگر مصلحت را نیستی که مرا بکش در راه خودت مرا بکش

خدایا: کمکم کن که برای تو جان بدهم نه برای غیر تو.

بار خدایا: اعتراف می کنم که من گناه کارم، در روز قیامت از من بازخواست ننمای.

« لاغفر لی ذنوبی کلها بحرمه محمدٍ و آل محمد (ص) »

پدر و مادر عزیزم: امیدوارم که مرا ببخشید و از خطاهایم در گذرید.

مادر عزیزم افتخار کن که فرزندت را در راه خدا و هدیه به اسلام دادی در این مدت ناچیز که در جبهه بودم پی به این نگکته برده ام و خیلی هم ایمان نسبت به آن دارم که شهادت نزدیکترین و سریع ترین راه تقرب به خدا می باشدبا ید از مظاهر دل فریب دنیا که بسیاری از پیشینیان را به ذلت در دنیا و عذاب سخت بعد از مرگشان کشانده است گذشت.

باید بدانیم که ما در این دنیا همچون مسافر هستیم که صبحگاهان باید مسافر خانه را ترک کرد.

مادرم: کاروانی در راه است به سوی زیارت کربلا، کاروانی عظیم با رهروانی صدیق با چشمانی گریان و دلی محکم و قوی و روحی بلند تاعرش مادرم دعا کن تا به کاروان برسم .

مادرم: جبهه بهشت من است آنجا مطلوب من است من باید بروم مادر جان به یادت هستم و می دانم که تو هم به یاد منی.

مادرم افتخار کن و بر خود ببال امّا مغرور نباش هرچه هستی در درون باش نه به ظاهر، عادی باش ولی در درونت سرافراز.

امّا عزیز را تنها نگذارید.

به امید پیروزی هر چه زود تر رزمندگان اسلام بر کفر جهانی.

«پایان»         

27 شهریور سال1364

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۹ ، ۱۱:۰۳

در مطلب شناخت منزل و مقام شهدا از آیات و روایات در باب مقام و جایگاه شهدا مطالبی ذکر شد که هر قدر انسان بیشتر می خواند بیشتر متحیر میشود و درک این مطالب برایش سخت تر میشود.
آخر چگونه میشود که یک جوان دهاتی بی سواد مقام و درجه اش از صدها و بلکه هزاران عالم بالاتر میرود و به درجه پیغمبران بزرگ الهی از حضرت یونس(ع) گرفته تا حضرت موسی (ع) تنه میزند و خودنمایی می کند.

                                            

 اما امروزه آن پیغمبرگونه ها در کنار ما هستند و ما بی تفاوت ازکنارشان عبور می کنیم.انگار نه انگار که چه گوهرهایی در کنار خود داریم.همیشه این مطلب را که کسی که از یه گوهری بهره منده قدرش رو نمی دونه ولی وقتی از دستش میده میفهمه چه گوهری رو از دست داده رو نمی فهمیدم.

چون همیشه این مطلب را برای سلامتی و این چیزها میزدن اما خوب به این قضیه بی تفاوتی ما نسبت به شهدای روستایمان نگاه می کنم میفهمم که زیاد بیراه هم نگفته اند.
ما در کتار ستارگانی هستیم که پشت سیاهی توهمات و خیالات ما پنهان شده و سو سوی نورش از دور به نظر می رسد و شاید اگر این توهمات را کنار بگذاریم به حقیقت اجرا پی خواهیم برد.

توهم این که این شهیدان هم مثل بقیه مردگان هستند و این شهیدان همان هایی هستند که ما تا دیروز توی روستا با او معاشرت داشتیم.و چیزی برتر از ما نداشتند.اما اگر ریز بررسی کنیم و بپرسیم قطعا برتری خاصی در هر کدام از آنها دیده میشود.

همه ما در کنار قبور امام زادگان حس عجیبی پیدا می کنیم و از آنها طلب شفاعت داریم در صورتی که در یک قدمی خود افرادی والا مقام تر از هر کدام از آن امام  زادگان داریم.ما برای آن امام زادگان پول می دهیم و هدیه می دهیم اما به شهیدان که می رسد بخل و کینه و حسد تمام وجودمان را پر می کند و پر می شویم از توهمات تاریک خیالی ذهنمان که مانع از دیدن حقیقت و ستاره وجودی این شهیدان می شود.

بنابراین از این پس وقتی به حضور شهدا می رسیم باید خضوع و خشوع بیشتری داشته باشیم و سفره دلمان را برای آنها باز کنیم و از مشکلاتمان بگوییم و طلب شفاعت کنیم .وقتی از درب گلزار می شوید خود را در باب الجواد و باب الرضا بدانید و برای وارد شدن اجازه بگیرید در آن لحظه چشمتان را به گنبد طلایی مزار شهدا بیاندازید و سلامی دهید با اشک چشم تا اذن ورودتان امضا شود.بعد در گوشه گلزار بنشینید گویا در صحن گوهر شاد رو به گنبد نشسته اید و از شهدا در د دل کنید قطعا شنیده میشود چون که خداوند فرمود که آنها زنده اند و نزد خدا روزی می خورند.
بدانیم که کارهای بزرگی از دست این عزیزان برمی آید که می تواند سرنوشت ما اهالی شهید پرور را دگرگون و متحول کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۷ ، ۲۲:۵۳

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۵۳